کیاناکیانا، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 11 روز سن داره

کیانا، عشق مامان و بابا

اولین سوپ 91/06/25

کیانا خانم امروز برای اولین بار سوپ نوش جان کردند. خیلی هم دوست داشتند. از چند روز دیگه هم سوپ ماهیچه براتون درست می کنم عزیزم. الهی مامان فدات بشه که همه کارات به موقع هست.
2 اسفند 1391

اولین سرلاک 91/06/12

دخترم، عزیزم، نفسم : دیروز چک آپ ماهیانه شما بود، رفتیم خدمت آقای دکتر متواضع. خداروشکر... همه چیز عالی بود و آقای دکتر خیلی راضی بودند . وزن خانم طلا: 7/500، قد: 65، دور سر: 43 در ضمن مجوز شروع غذای کمکی رو هم دادند. من هم امروز با اشتیاق هر چه تمام تر به شما سرلاک دادم. تو هم مثل فرشته های مهربون نوش جان کردی و بعد از اون هم آب فراوون خوردی. خدا رو شکر می کنم به خاطر حضور شما تو زندگیمون . امروز مامانی شروع قطره آهن هم بود. اولش حالت تهوع بهت دست داد   ولی بعد قورتش دادی عزیزم . دوستت دارم دخترم ...
2 اسفند 1391

مهمونی خونه محمدحسین و مهرناز جون 91/06/07

عزیز دل مامان، امشب خونه محمدحسین و مهرناز جون دعوت داشتیم. منم اون پیرهن سفیده H&M رو تن شما کردم. خیلی خوردنی و ماه شده بودی و بغل همه رفتی و با همه هم عکس گرفتی. دوستت دارم عزیزم. حالا عکس ها روهم برات می گذارم نفسم. ...
2 اسفند 1391

واکسن شش ماهگی خانم طلا 91/06/06

گل پونه ی مامانی: امروز واکسن شش ماهگیت رو هم زدی نفسم. صبح به همراه بابا ایمان رفتیم خانه بهداشت و مثل همیشه خانم رادفر کلی ازتون استقبال کردند و از من هم به خاطر رسیدگی هایی که به شما کردم، تقدیر کردند. بعد از اونجا، بابایی مارو رسوند خونه مامان آذر. شما هم که واکسن زده بودی و کلی بی تابی میکردی و تب شدیدی هم داشتی (38/8). منم تا صبح بالای سر شما نشستم و مرتباً برای گل گلم روی پیشونی بلندت و زیر بغل نازنازیت، پارچه خنک می گذاشتم.  اینو بدون که نفس مامان و بابایی عزیزم   ...
2 اسفند 1391

خرید تل و گل سر 91/05/24

نفس مامان:  امروز ظهر با خاله کتی رفتم بازارچه و برای شما یک دونه تل آبی کشی به اضافه کش های رنگی کوچولو کوچولو خریدم. خونه که رسیدم از ذوقم با کمک خاله کتی موهاتو با کش سبز فسفری مثل گوجه بالای سرت بستم. مثل ماه شدی مامان. تازه امروز یه کار دیگه هم کردی مامانی.... اون هم این بود که وقتی که خونه مامان فائقه توی کریرت نشسته بودی، اون عروسک ماریه که به دسته کریرت وصل بود، دستهای کوچولوت رو بلند کردی و عروسک هاشو گرفتی. خیلی برام جالب بود. یاد اون روزایی افتادم که شما تازه به دنیا اومده بودی و وقتی شما رو تو کریرت می گذاشتیم به بابا ایمان می گفتم: کی می شه کیانا عروسک های کریرشو بگیره؟؟؟؟  خانم طلا، روزها به سرعت سپری می شن. از ...
2 اسفند 1391

آشنایی با آقای دکتر متواضع 91/05/18

دختر نازنینم، طی این چند روز گذشته خیلی ریفلاکس داشتی و فکر من و بابا ایمان رو حسابی مشغول خودتون کردی و بالاخره تصمیم گرفتیم که دکترتو تغییر بدیم شاید تاثیری بر این حال شما داشته باشه و با کلی پرس و جو با آقای دکتر متواضع آشنا شدیم. عصری که بابایی از سر کار اومد، سه تایی رفتیم مطب ایشون و با اجازه شما از ساعت 5:30 اونجا بودیم تا ساعت 9:50 که نوبتمون شد. آقای دکتر بعد از گرفتن شرح حال و کارهایی که از زمان تولد شما انجام دادیم گفتند که: از نظر من گوارش کیانا کاملاً سالمه و بیشتر از دارو به صحبت نیاز داره. و با این حال برای نازگلم سونوگرافی نوشتند که فرداش رفتیم بیمارستان دی و انجام دادیم و نتیجه رو برای آقای دکتر بردیم و خدارو شکر از 10 دقیقه...
2 اسفند 1391

هوراااااااا بالاخره چهار دست و پا شروع شد

دخترم چند روزی بود که حسابی داشت سعیشو می کرد که خودشو به هدفش که حالا هر چی می تونست باشه (گرفتن اسباب بازیش روی زمین، رسوندن خودش به مامان یا بابائیش و ...) برسونه. دختر مامان عاشق میز تلویزیونه و با تمام وجودش سعی می کنه که کشوهاش رو بیرون بکشه ولی هنوز موفق نشده. فکر کنم با شروع این داستان تازه کار من و بابایی شروع می شه و بیشتر از قبل باید مراقبش باشیم. این هم چند تا عکس از اولین روز 4دست و پا رفتن نازدونه ی مامان و بابا ...
11 آذر 1391

حال و احوال کیانا در اوایل آذرماه

خانم طلا شبها خیلی بد می خوابی و تا صبح تقریباً سه بار از خواب بیدار می شی. اون هم با گریه های شدید. انگار باز می خوای دندون در بیاری عزیز دلم. یه جورایی لثه هات سفت شده و دندون نیش هات (ردیف بالا) مشکوک می زنن. دخترم برنامه غذایی شما این روزها به این صورته: صبح ها 150cc شیر میخوری و تا ساعت 11 می خوابی بعد از خواب هم یک کاسه حریره بادوم+یک عدد زرده تخم مرغ آبپز+ آب جوشیده موقع خواب حدودای ساعت 12:30 دوباره 120cc شیر بعد از بیدار شدن برای ناهار حدود 15 قاشق مرباخوری سوپ ماهیچه یا مرغ + آب جوشیده+ کمی ماست دوباره موقع خواب 120cc شیر میان وعده عصر هم 3عدد بیسکوئیت مادر+ یک دونه خرما+ آب جوشیده بعضی وقتها هم به جای بیسکوئیت موز ن...
8 آذر 1391

تلاش برای چهار دست و پا

نفس مامان این روزا خیلی تلاش می کنی که خودت رو از زمین بلند کنی و چند قدم 4دست و پا بری و بعد هم بشینی. تغییر و تحولات کیانا جون دیگه روز به روز شده. دلم براش ضعف میره و انقدر کپامو از تو گاز می گیرم که دردم می یاد. آخه من عاشقشم آخه من مامانشم ...
7 آذر 1391

دندون خرگوشی

امروز دیدم که کیانا 2 دندون بالائیش هم داره از لثه هاش می زنه بیرون. یعنی خدایا خواب شبهاش بهتر میشه؟؟؟؟ نزدیک یک ماهه که شب تا صبح چند بار بیدار می شی و خیلی بی قراری می کنی عزیز مامان. امیدوارم حالا که داری دندون در می یاری، کمی با غذاهای سفت آشتی بکنی دخترم   ...
6 آذر 1391